قضاوت درباره اثر ادبی و اثر اقتباسی نباید دیگری را محدود کند

چطور می‌توان یک اثر اقتباسی با کیفیت خلق کرد؟ به نظر می‌رسد پاسخ مثبت به این سوال غیرممکن باشد. منوچهر اکبرلو، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر که سابقه مشخصی در نویسندگی و مترجمی هم دارد، در این یادداشت توضیح می‌دهد چرا یک اثر ادبی و سینمایی نمی‌توانند و نباید به هم شبیه باشند.

 

فیلمنامه‌نویسان یا نویسندگان داستان‌های سینمایی، اغلب این احساس را دارند که به نوشته‌هایشان که بر روی پرده سینما می‌آید، خیانت شده است. شاید این اندیشه از آن باشد که عینیت بخشیدن به آنچه عینی نیست همیشه دشوار است و اندیشه زمانی که به شکل لمس‌شدنی درمی‌آید به نوعی محدود می‌شود و با از دست دادن هاله‌های نوسانی خود فقیر به نظر می‌آید.

این مسئله یکی از مشکلاتی است که هنگام تهیه فیلم از روی آثار ادبی و به ویژه آثار ادبی شناخته شده، متوجه کار فیلم‌سازان بوده و کارشان را در اغلب موارد ولو اینکه بهتر از اصل ادبی خود ساخته شده باشد، باز هم با انتقاد و عیب‌جویی مخاطبان و منتقدان مواجه ساخته است.

برعکس اگر فیلمسازی بخواهد دقیقا به ارزش‌های شناخته شده در اصل اثر ادبی وفادار بماند، نوع دیگری از انتقاد (به خاطر انجام کاری مقلدانه) متوجه او خواهد بود که نتیجه آن نیز به دشواری می‌تواند قابل دفاع باشد.

طبیعی است که در اقتباس از آثار معروف ادبی و رمان‌های شناخته شده، فیلمساز باید عشق خود را نسبت به اصل اثر ادبی کنار بگذارد و صحنه‌ها را مطابق با سلیقه و شعور سینمایی مربوط به خود به تصویر بکشد.


وفاداری بیش از اندازه به اثر اصلی از آنجایی نشئت می‌گیرد که فیلمسازان دل در گرو مهر یک اثر شناخته شده ادبی می‌بندند. آنها گذشته از این که تفاوت‌های فاحش بین یک اثر ادبی و یک اثر سینمایی را نمی‌دانند، خود را دچار نوعی تنبلی و آسان‌پذیری هنری می‌کنند که این راحت طلبی می‌تواند مغایر با نفس آفرینش‌های بزرگ در سینما باشد.

این در حالی است که رابطه بین یک فیلم و اثر اصلی ادبی آن، اعم از قصه کوتاه یا بلند، اثر نمایشی و یک متن توصیفی یا روایتی، هر چه که باشد، رابطه‌ای متأخر است که باید در بررسی‌ها و ارزشیابی‌های هنری یک فیلم کاملا به آن توجه شود.

به عبارت دیگر، قضاوت خوب و بد در مورد یکی از این‌ها نباید قضاوت درباره دیگری را محدود یا مشروط سازد. به عنوان مثال فیلم‌های بسیاری بوده اند که با وجود آن که منشا آفرینش آن‌ها آثار با ارزش ادبی بودند، خود فیلم‌ها دارای کمترین ارزش سینمایی نبودند و در عوض فیلم‌های بسیاری از روی آثار متوسط ادبی تهیه شده‌اند که توانسته اند بهترین ارزش‌های سینمایی و هنری را برای خود کسب کنند.

اعتقاد کلی بسیاری از نویسندگان و فیلمسازان خلاق سینما بر این است که ادبیات از طریق نوشته و کلام و یک منطق عقلانی و فکری باخوانندگان خود ارتباط ایجاد می‌کند، در حالی که این ارتباط در سینما از طریق تصویر و نمایش رویدادهایی است که به طور آنی در بینندگان فیلم اثر می‌گذارد و احساس عاطفی در آن‌ها ایجاد می‌کند.


به همین دلیل اگر کتابی از نقطه نظرهای ادبی موفق بوده است دلیلی ندارد که در تمام روایت‌های سینمایی خود بتواند آن موفقیت را به دست آورد، مگر این که روش دیگری را در پیش بگیرد که آن روش اغلب اوقات مغایر با روش‌های ادبیاتی است و ناگزیر از حذف توضیحات بسیار زیبای ادبی خواهد بود. و باز به دلیل این نوع ملاحظات هنری است که خیلی به ندرت اتفاق می‌افتد یک کتاب موفق ادبی بتواند صددرصد عامل و بانی تهیه یک اثر موفق سینمایی در شرایط وفاداری کامل به اصل اثر ادبی شود.

البته این جریان بدین معنی نیست که اگر یک اثر ادبی به فیلم برگردانده می‌شود فیلم تهیه شده اثری کم ارزش‌تر از اصل اثر ادبی خواهد شد باشد، بلکه باید گفت فیلم، اثر تازه‌تری است که می‌تواند در همان حد و مرتبه اثر ادبی خود باقی بماند و یا حتی از آن فراتر و بالاتر رود؛ منتها در شکلی جدیدتر و در بیانی متفاوت‌تر.

 

زندگی‌نامه:

منوچهر اکبرلو زاده ۱۳۴۱ در تهران است. او به نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی تئاتر مشغول است و پژوهش‌های هنری متعددی با گرایش تئاتر و سینما در کارنامه خود داشته است.

اکبرلو به عنوان مدرس دانشگاه، روزنامه‌نگار، منتقد، پژوهشگر، مترجم، نویسنده، ویراستار فعالیت می‌کند و عضو ایرانی کانون جهانی منتقدان تئاتر وابسته به یونسکو و عضو هیئت مؤسس بنیاد نمایش کودک محسوب می‌شود. اکبرلو همچنین در سال 83 از سوی کانون ملی منتقدان جمهوری اسلامی، به عنوان منتقد برتر شناخته شد.