کتاب‌ها میوه هستند و اقتباس‌ها مربا

در تاریخ اقتباس، کارگردان‌ها در حوزه‌های مختلف مثل سینما و تئاتر و انیمیشن بارها با مخاطبان عصبانی مواجه شده‌اند و باید پاسخگوی تفاوت‌هایی می‌بودند که در کتاب و اثر اقتباس شده وجود داشت. در این یادداشت محمود برآبادی، نویسنده پر سابقه کودک و نوجوان به ریشه این مسئله می‌پردازد و توضیح می‌دهد چرا یک اثر اقتباسی هیچ‌گاه نمی‌تواند به عینه شبیه اثر اصلی باشد.

 

تفسیر و تعبیرهای زیادی درباره شکل و نحوه اقتباس سینما از ادبیات وجود دارد. اقتباس از ابتدای ظهور صنعت سینما همراه آن بوده و سینماگران همیشه گوشه چشمی به ادبیات و دنیای داستان‌های مکتوب هم داشته‌اند. سینما هم در اصل برای درخشیدن، در وهله اول به داستان احتیاج دارد. داستانی که فارغ از اینکه در چه فرم و قالبی قرارگرفته، توسط زبان تصویر روایت می‌شود یا از طریق کلمات، فنون و تکنیک‌های مخصوص به خودش را دارد تا بتواند تبدیل به داستانی قابل قبول و مورد پسند مخاطب باشد. این مسئله مهم‌تر از هرچیز، سینما را به ادبیات پیوند می‌زند.

در طول تاریخ هم بارها با نمونه‌های اقتباسی متنوعی در صنعت سینما، تئاتر و انیمیشن مواجه بودیم که توانسته مخاطبان پیشین کتاب را راضی نگه دارد و برای عموم مردم به عنوان اثر مورد قبول شناخته شود و ماندگاری داشته باشد. در مقابل نیز نمونه‌های متعددی داریم که با انتقادهای تند مخاطبان مواجه شده و در جلب رضایت مخاطب موفق عمل نکرده‌اند.


این برآورده‌ نشدن انتظار از تفاوت زبان سینما و ادبیات نشئت می‌گیرد. باید در نظر داشته باشیم زبانی که در ادبیات با آن صحبت می‌کنیم از پایه و اساس متفاوت با زبانی است که در سینما با آن سروکار داریم. سینما با تصویر صحبت می‌کند، در حالی که در ادبیات با واژه سروکار دارد و بخش زیادی از به تصویر کشیده شدن موقعیت‌ها، شخصیت‌ها و فضاهای داستانی به عهده خود مخاطب است.

هرچند که کلمات داستان یکی هستند و نویسنده به یک شکل آنها را بیان کرده، اما می‌بینیم به تعداد مخاطبان یک کتاب، تصاویر ذهنی متفاوتی از همان موقعیت‌ها، شخصیت‌ها و فضاهای داستانی داریم که اگر هر یک بخواهند و بتوانند آن را به تصویر بکشند، با طرح‌ها و شکل‌های متفاوتی مواجه می‌شویم. در نتیجه آنچه گاه به عنوان نارضایتی از اثر اقتباسی با آن مواجه هستیم، تنها ناشی از روبه‌رو شدن با تصویر ذهنی کارگردان و فیلمساز به عنوان یک مخاطب است که پس از مطالعه اثر در ذهن خود ، آن را به تصویر کشیده است. باید در نظر داشته باشیم، چیزی که کارگردان از اثر اولیه اقتباس می‌کند، همیشه متفاوت از کتابی است که منتشر شده؛ و این مسئله نه به معنی نقص در سینما یا تئاتر و انیمیشن، بلکه به معنی دو‌گانه بودن ذات دو مدیای ادبیات و سینما است.

این مسئله البته سوای بحث وفاداری فیلم، تئاتر و انیمیشن به کتاب است. یک اثر اقتباسی می‌تواند فارغ از وفاداری که به اثر اصلی دارد یا ندارد، موفق باشد و رضایت مخاطبان را هم جلب کند. برای اینکه بتوان عیار یک اثر اقتباسی را سنجید تنها باید به سراغ قصه برویم. تنها وجه مشترک سینما و ادبیات داستان و قصه درونی به عنوان خمیرمایه اصلی اثر است. همان عواملی که باعث می‌شود یک داستان یا قصه در یک اثر مکتوب برای مخاطب جذاب باشد، می‌تواند در سینما یا سایر فرم‌های اقتباسی دیگر هم همان‌قدر جذابیت داشته باشد.


قصه فارغ از هر شکلی که در آن روایت شود یا فارغ از فرمی که به خود بگیرد، به عوامل مشخصی برای جذب مخاطب احتیاج دارد که این معیارها هم در ادبیات و هم سینما به یک شکل کار می‌کنند. هر زمان سینما نتوانست به خوبی در قصه‌گویی از اثر اصلی وام بگیرد، اثری ناموفق نامیده شد. بنابراین هر زمان که سینما از فنون قصه‌گویی استفاده شده در اثر اصلی، به درستی استفاده کند، نتیجه مورد قبولی خواهیم داشت.

یک بار آقای هوشنگ مرادی کرمانی در گفتگویی درباره اقتباس کتاب‌هایش که چقدر از آثار اقتباس‌شده کارهایش رضایت دارد؟ با زیرکی جواب داد: «کتاب‌های من میوه‌اند و فیلم‌های اقتباسی مربا هستند.» درست است که مربا از میوه گرفته شده، اما در نهایت ماهیت کاملاً متفاوتی با میوه دارد.

 

زندگی‌نامه:

محمود برآبادی متولد 1331ذ در سبزوار است. نویسندگی را از دهه 1350 برای کودکان و نوجوانان آغاز کرد و نخستین کتاب او به نام «حماسه کوچی» در سال 1354 توسط انتظارات چاپخش منتشر شد. او در دانشگاه شهیدبهشتی، برنامه‌ریزی شهری خوانده و در کنار داستان‌نویسی به روزنامه‌نگاری هم مشغول بوده و روزنامه‌نگاری را هم در کارنامه خود دارد.

برآبادی عضو هیئت‌مدیره انجمن نویسندگان کودک و نوجوان است و از او تاکنون بیش از 60 اثر منتشر شده است.